هزار راه نرفته در این وبلاگ به شهداو....می پردازیم شنبه 22 مهر 1391برچسب:, :: 20:3 :: نويسنده : ali.b
حاج احمد کاظمی توی عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس می گفت: کسی نفهمه زخمی شدم ، همین جا مداوام کنین دکتر اومد و گفت: زخمش عمیقه ، باید بخیه بشه بستریش کردند از بس خونریزی داشت بیهوش شد
... بعد یه مدت یک دفعه از جا پرید و گفت: پاشو بریم خط قسمش دادم. گفتم: آخه تو که بیهوش بودی ، چی شد یهو از جا پریدی؟ گفت: بهت میگم ، به شرطی که تا زنده ام به کسی چیزی نگی بعد برام تعریف کرد: وقتی بیهوش بودم دیدم حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شدند بهم فرمودند: چیه؟ چرا خوابیدی؟ عرض کردم: سرم مجروح شده ، نمی تونم ادامه بدم حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: بلند شو ، چیزی نیست بلند شو برو به کارهایت برس
راوی: آقای خانزاد منبع: کتاب خط عاشقی ، صفحه ۹ نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |